بره تو دلی من

مهرسام در حال ناز کردن پارسا و پارسای مریض دور چشاش قرمز قرمز بود ...

چقدر لذت بخشه شیر خوردنت چقدر لذت بخشه آروم گرفتنت تو بغل مامان چقدر آرومم می‌کنی با چشمای مهربونت وقتی نگام می‌کنی و شیر می‌خوری انگار دنیا رو بهم می‌دی و وقتی تو بغلم در حال شیر خوردن می خوابی وااااااااااااااااااااای که آخر لذت‌های دنیاست دوستت دارم مامانی لذت می‌برم از بزرگ شدنت اما حسرت هم می خورم ... یعنی بازم می‌شه داشتن یه کوچولوی شیرین مثل تو رو تجربه کرد یا این اولین و آخرین باره تا خدا چی بخواد فعلاً که هم من هم بابایی متفق القول می‌گیم: امیدواریم بتونیم از پس خوشبخت کردن تو بر بیاییم کافیه ...